کوچها قضاوت نمیکنند!
کوچها قضاوت نمیکنند!
به تازگی از تعطیلات برگشته بودم که به مفهوم ” قضاوت گر نبودن کوچها” خندهای طعنه آمیز زدم. در این دورهی زمانی، زمان زیادی را با خانواده سپری کرده بودم که خوشبختانه یک تجربهی بسیار مثبت برایم بود، اما آیا واقعاً در این طول این مدت بدون قضاوت بودهام؟ امکان ندارد! با اینکه در نقش “کوچ” نبودم، اما به عنوان راه حلِ کنار آمدن با شلوغی و ازدحام خانوادگی، دقایق آرامی را با خودم و به مشاهدهی خودم در جمع سپری میکردم.
در این دقایق، چالشم برای خودم این بود که ببینم واقعاً چقدر قضاوت گر نیستم! احتمالاً میتوانید تجربهی بودن در کنار استخر را پیش بینی کنید.
صحنه را تصور کنید… دورهمیِ یک خانوادهی بزرگ، اقوام از سنین صفر تا 80 سال، گرم، پر سروصدا، بچهها، غذا و سگ همه طرف و ذهن من خودش را سرگرم همه جور فکرهای جالب میکرد… “فلانی چی پوشیده؟ فلانی امروز ساکته! فلانی نمیتواند بچههایش را کنترل کند، فلانی خوب به نظر میرسد… و این لیست همچنان ادامه دارد.
ابتدای متن گفتم که این یک تجربهی بسیار مثبت بوده است، پس چی باعث شده تا ذهن من درگیر تقریباً هر نوع فکری شود؟ جواب عمیق به این سؤال در این چند خط نمیگنجد، اما بیایید به دو صورت صریح و نهفته به این قضیه نگاه کنیم.
سطح صریح
در سطح صریح، من با خوشحالی به شما میگویم که من قضاوت گر نیستم و در طی این مدت زمان فوقالعادهای را با خانوادهام داشتم. شبیه به کوچی که ادعا دارد که قضاوت گر نیست.
سطح نهفته
در سطح نهفته، کلاً اتفاقات دیگری در جریان بود. سیری کارپنتر[1] در یک مقالهای به نام “پیش داوری دفن شده ” در ساینتیفیک آمریکن[2] سال 2008 به این موضوع میپردازد. کارپنتر توضیح میدهد که “پیش داوری نهفته از حد نرمال و صفتِ لازم برای ادراک انسانی خارج میشود، مثل تمایل ما به طبقه بندی کردن، به ایجاد کلیشهها و جذب شدن به پیامها و نشانههای اجتماعی…”
او همچنین بیان میکند که معمولاً این تمایلات خارج از درک آگاهانه وجود دارند، بنابراین به آنها پیش داوری ناخودآگاه گفته میشود. خبر خوب این است که این موضوع تقریباً نرمال است و خبر بد این است که ما این کار را “همیشه ” انجام میدهیم. اگر این ایده را قبول ندارید به تست سایت Harvard Education’s Implicit Bias Testing سر بزنید.
پس درست است، ما همیشه در حال قضاوت کردن هستیم! در واقع ما نمیتوانیم آن را متوقف کنیم. پس این برای کوچینگ به چه معنی است؟
به عنوان یک کوچ حرفهای، من میتوانم ادعا کنم که قضاوت گر نیستم، یا بگویم که من قضاوتم را با خودم به جلسات نمیبرم و ادعا کنم که من شبیه یک فوق انسان هستم و یا میتوانم قابلیتِ قضاوت به خوبی تمرین شدهام را قبول کنم و آن را یک ابزار ارزشمند برای نقشم به عنوان یک کوچ ببینم.
پس چگونه ما کوچها میتوانیم قضاوت درست درونیمان را به دست بیاوریم و آن را از قدرتهای کوچیمان بدانیم؟ |
- کوچها میتوانند دربارهی اینکه کدام روش کوچینگ را به جلسهشان بیاورند تا بهترین نتیجه را داشته باشد، قضاوتهای مؤثری داشته باشند.
- زمانی که ابهامات اخلاقی در کوچینگ وجود دارد، یک قضاوت خوب میتواند استفاده شود تا کوچ تصمیم بگیرید آیا کوچینگ ادامه یابد و چگونه؟
- کوچها چیزی که فکر میکنند شنیدهاند را قضاوت میکنند تا تصمیم بگیرند که چگونه میتوانند از آن برای طرح سؤال قدرتمند بعدی استفاده کنند.
- کوچها قضاوت میکنند که چه مواردی که دربارهی فرد فهمیدهاند را با او به اشتراک بگذارند.
- کوچها به خوبی قضاوت میکنند که چگونه زمان یک جلسه را مدیریت کنند تا در زمان موجود بهترین فعالیتها و نتایج را به دست آورند.
- کوچها آگاهیِ پیشداوریشان و اینکه چگونه در جلسات و روابط کوچینگ حاضر شوند را افزایش میدهند.
- کوچها قضاوت میکنند که آیا شنیدن چیزی که تجربه کردهاند برای فرد مفید است یا خیر.
با توجه به اینکه این لیست کوتاه فقط چند ایده از موارد زیادی میباشد، آیا این درست است که بگوییم اگر یک کوچ قضاوت نکند. به احتمال خیلی زیاد تأثیرش را از دست خواهد داد؟
نکتهای که اینجا به آن میرسیم این است که همهی قضاوتها با توجه به اینکه آن قضاوت به چه کسی و چه چیزی خدمت میکند، برابر نیستند. برای مثال اگر من اقدام کوچینگی که شما انجام دادهاید را “بیمصرف” بدانم، این به سادگی فقط نظر من است و بر من تأثیر میگذارد. اگر من قضاوت کنم که اقدامی که شما برای خود در نظر گرفتهاید با آنچه گفتهاید میخواهید، همخوانی ندارد. من میتوانم از این اطلاعات استفاده کنم تا یک سؤال مثل این بپرسم که:
“زمانی که انجام دادن این اقدام را تصور میکنید، فکر میکنید چگونه به حرکت کردن شما به سمت هدف کوچینگی که بیان کردید کمک خواهد کرد؟”
شما در این باره چه نظری دارید؟ آیا کوچها باید تلاش کنند تا کاملاً غیر قضاوت گر باشند. از این بابت به خود افتخار کنند؟ یا آیا چیزی وجود دارد که ما باید آن را بپذیریم و به تمریناتمان ملحق کنیم؟
پیوستها
[1] Siri Carpenter
[2] Scientific American
دیدگاهتان را بنویسید