کوچینگ چیست؟
کوچینگ چیست؟
هنگامیکه شخصی از من سؤال میکند، کوچینگ چیست؟ من با یک استعاره به او پاسخ میدهم: «کوچینگ درب گنجینههای فراموششده را برای کسانی باز میکند که با کنجکاوی و شجاعت میخواهند مالکیت آن را به دست آورند.» هیچ اهمیتی ندارد که داستان این اشخاص چیست، لازم نیست همه جزئیات را بدانید، جادوی کوچینگ با استفاده از ابزار «پرسشگری» آشکار میشود.
یک کوچ به مراجع خود کمک میکند تا گنجهای درونی خود که طولانیمدت دفن شدهاند را از طریق گوش دادن فعالانه و پرسیدن سؤالات مناسب کشف کند. گوش دادن بهترین کمک به فردی است که ژرفترین احساسات خود را برای ما بازگو میکند.
گوش دادن
با گوش دادن، کوچی[1] یک فضای باز به دست میآورد، در این فضا هیچ قضاوتی وجود ندارد. جایی که میتوانید قلب خود را بازنمایید، جایی که به منابعی دسترسی پیدا میکنید که از دسترستان خارج بوده است (به گوشهای نهاده بودید). فراتر از همه جایی که هیچ اجباری به ماندن در مواضع قبلی ندارید. درباره گوش دادن فعالانه صحبت کردیم (یک فضای باز که کوچ در اختیار کوچی خود برای صحبت کردن قرار میدهد)، کوچ روش مکالمه جدیدی را به کوچی پیشنهاد میکند: فضاییخلسه[2] مانند که مراجع قادر به بازیابی خاطراتی از خود میشود که از خاطرش حذف شدهاند. برداشتها و احساسات مهمی که بهوسیلة پرسش مناسب راهکارهای جدیدی را به ارمغان می آورد.
علاقهمندم که تصور کنم، کوچینگ با یک پنجره باز رو به دنیا قابل قیاس است. کسی که به این بینش معتقد باشد به انرژی عمیقی برای روشنایی و ارزش نهادن به یک زندگی مناسب دست پیدا میکند. این یک نیاز عمیق عشقورزی، احترام، درک لذت عمیق و درک رسیدن به وحدت وجودی خود است.
به همین دلیل یک کوچ نیاز به دانستن دقیق گذشتة مراجع خود همچنین تنظیم احساسات و ارتعاشات او ندارد. این روش به کوچی کمک میکند که از احساسات خود صحبت کند؛ به نکات ظریفی که گهگاه گفته نمیشود اشاره کند که ناخودآگاه بسیار قدرتمند و عمیق است.
عرفان در کوچینگ
به نظر من، نوعی از عرفان (معنویت) در کوچینگ وجود دارد که ما را وادار به تفکری میکند که هرکدام از ما برای انجام مأموریتی ویژه قدم در این جهان گذاشتهایم. من عاشق این تفکر هستم که هر کسی در این دنیا یک ناظر ویژه است. مردان و زنانی که بسیار تلاش میکنند، گاهی خسته میشوند و همواره نوری در چشمانشان است. زیرا آنها به دنبال جوهر حیات برای زنده ماندن هستند. برای اینکه به بهترینِ خود تبدیل شوند و برای سپاسگزاری از هر لحظة موهبت زندگی که به آنها اعطا شده است.
دکتر اوسپنسکی[3] در کتاب خود «یک طرح جدید از کائنات (عالم)[4]» چنین گفته است:
«هر تجلی از نیروهای غیرمعمول و ناشناخته در انسانها، حال چه درونی باشد چه بیرونی، احتمالاً در دو دسته زیر قرار میگیرد: سحر و جادو یا عرفان. من هر دو را «عرفان» مینامم چراکه هردوی آنها با هیجانات و دانش صیقل نخورده آمیخته شده است.»
سفر درونی
با کوچینگ یک سفر درونی برای دستیابی به اصالت وجودی آغاز میشود از درونیترین جوهر وجودی، از روح خود که بعد از خواب زمستانی بیدار خواهد شد. از فرهنگ، از تحصیلات، از زخمهای وجودی، از اعتقاداتی که منجر به بسته شدن کانالهای ارتباطی میشود و در این مرحله دیگر امکان شنیده شدن، رنج کشیدن و متحولشدن آن وجود ندارد.
کوچینگ قابل قیاس با یک سفر است که هدف آن بازیابی مجدد موهبتهایی است که در هنگام تولد به ما اعطا شده و ما آنها را فراموش کردهایم. گوهر وجودیای که ما را تبدیل به وجودی منحصربهفرد مینماید را درون گنجهای که روی آن را گردوغبار فراموشی گرفته رها کردهایم زیرا از آن هراس داریم. آن را خیلی قدرتمند دوست نداریم زیرا احتمال دارد ما را به سمت شادی سوق دهد به همین دلیل وانمود میکنیم که از آن آگاهی نداریم.
این منحصربهفرد بودن هرکدام از ما را تبدیل به یک مروارید میکند، یک موجودیت خاص که میتواند بدرخشد؛ اما گاهی میخواهیم مشکلاتِ ما برای دیگران باقی بماند.
و برای اینکه خود را از شرم و شرارت نجات دهیم با سازگاری به دیگران پاسخ میدهیم. برای دنبالهروی از آنها، فراموش کردن راه خودمان، رها کردن تمامیت، وحدت وجودی خودمان و به بهانه اینکه یک نفر را با دانش و توجه میخواهم؛ درصورتیکه در بیشتر مواقع به آن نیاز نداریم.
برگرفته از کتاب “کوچ (مربی) که با طراح میدود”
نویسنده: دنیلا تریله
مترجم: یاسینه پورابراهیم
پیوست ها
[1]– Coachee؛ به مراجع جلسه کوچينگ، اصطلاحاً «کوچي» گفته ميشود. (مترجم)
[2]– خَلسه حالت خاصي از آگاهي است که بدن در وضعيت آرامش يا تنآرامي (ريلکسيشن) بوده و ذهن کاملاً آگاه و بيدار باشد. (مترجم)
[3]– Ouspensky
[4]– A New Model of Universe
کوچینگ چیست؟
هنگامیکه شخصی از من سؤال میکند، کوچینگ چیست؟ من با یک استعاره به او پاسخ میدهم: «کوچینگ درب گنجینههای فراموششده را برای کسانی باز میکند که با کنجکاوی و شجاعت میخواهند مالکیت آن را به دست آورند.» هیچ اهمیتی ندارد که داستان این اشخاص چیست، لازم نیست همه جزئیات را بدانید، جادوی کوچینگ با استفاده از ابزار «پرسشگری» آشکار میشود.
یک کوچ به مراجع خود کمک میکند تا گنجهای درونی خود که طولانیمدت دفن شدهاند را از طریق گوش دادن فعالانه و پرسیدن سؤالات مناسب کشف کند. گوش دادن بهترین کمک به فردی است که ژرفترین احساسات خود را برای ما بازگو میکند.
گوش دادن
با گوش دادن، کوچی[1] یک فضای باز به دست میآورد، در این فضا هیچ قضاوتی وجود ندارد. جایی که میتوانید قلب خود را بازنمایید، جایی که به منابعی دسترسی پیدا میکنید که از دسترستان خارج بوده است (به گوشهای نهاده بودید). فراتر از همه جایی که هیچ اجباری به ماندن در مواضع قبلی ندارید. درباره گوش دادن فعالانه صحبت کردیم (یک فضای باز که کوچ در اختیار کوچی خود برای صحبت کردن قرار میدهد)، کوچ روش مکالمه جدیدی را به کوچی پیشنهاد میکند: فضاییخلسه[2] مانند که مراجع قادر به بازیابی خاطراتی از خود میشود که از خاطرش حذف شدهاند. برداشتها و احساسات مهمی که بهوسیلة پرسش مناسب راهکارهای جدیدی را به ارمغان می آورد.
علاقهمندم که تصور کنم، کوچینگ با یک پنجره باز رو به دنیا قابل قیاس است. کسی که به این بینش معتقد باشد به انرژی عمیقی برای روشنایی و ارزش نهادن به یک زندگی مناسب دست پیدا میکند. این یک نیاز عمیق عشقورزی، احترام، درک لذت عمیق و درک رسیدن به وحدت وجودی خود است.
به همین دلیل یک کوچ نیاز به دانستن دقیق گذشتة مراجع خود همچنین تنظیم احساسات و ارتعاشات او ندارد. این روش به کوچی کمک میکند که از احساسات خود صحبت کند؛ به نکات ظریفی که گهگاه گفته نمیشود اشاره کند که ناخودآگاه بسیار قدرتمند و عمیق است.
عرفان در کوچینگ
به نظر من، نوعی از عرفان (معنویت) در کوچینگ وجود دارد که ما را وادار به تفکری میکند که هرکدام از ما برای انجام مأموریتی ویژه قدم در این جهان گذاشتهایم. من عاشق این تفکر هستم که هر کسی در این دنیا یک ناظر ویژه است. مردان و زنانی که بسیار تلاش میکنند، گاهی خسته میشوند و همواره نوری در چشمانشان است. زیرا آنها به دنبال جوهر حیات برای زنده ماندن هستند. برای اینکه به بهترینِ خود تبدیل شوند و برای سپاسگزاری از هر لحظة موهبت زندگی که به آنها اعطا شده است.
دکتر اوسپنسکی[3] در کتاب خود «یک طرح جدید از کائنات (عالم)[4]» چنین گفته است:
«هر تجلی از نیروهای غیرمعمول و ناشناخته در انسانها، حال چه درونی باشد چه بیرونی، احتمالاً در دو دسته زیر قرار میگیرد: سحر و جادو یا عرفان. من هر دو را «عرفان» مینامم چراکه هردوی آنها با هیجانات و دانش صیقل نخورده آمیخته شده است.»
سفر درونی
با کوچینگ یک سفر درونی برای دستیابی به اصالت وجودی آغاز میشود از درونیترین جوهر وجودی، از روح خود که بعد از خواب زمستانی بیدار خواهد شد. از فرهنگ، از تحصیلات، از زخمهای وجودی، از اعتقاداتی که منجر به بسته شدن کانالهای ارتباطی میشود و در این مرحله دیگر امکان شنیده شدن، رنج کشیدن و متحولشدن آن وجود ندارد.
کوچینگ قابل قیاس با یک سفر است که هدف آن بازیابی مجدد موهبتهایی است که در هنگام تولد به ما اعطا شده و ما آنها را فراموش کردهایم. گوهر وجودیای که ما را تبدیل به وجودی منحصربهفرد مینماید را درون گنجهای که روی آن را گردوغبار فراموشی گرفته رها کردهایم زیرا از آن هراس داریم. آن را خیلی قدرتمند دوست نداریم زیرا احتمال دارد ما را به سمت شادی سوق دهد به همین دلیل وانمود میکنیم که از آن آگاهی نداریم.
این منحصربهفرد بودن هرکدام از ما را تبدیل به یک مروارید میکند، یک موجودیت خاص که میتواند بدرخشد؛ اما گاهی میخواهیم مشکلاتِ ما برای دیگران باقی بماند.
و برای اینکه خود را از شرم و شرارت نجات دهیم با سازگاری به دیگران پاسخ میدهیم. برای دنبالهروی از آنها، فراموش کردن راه خودمان، رها کردن تمامیت، وحدت وجودی خودمان و به بهانه اینکه یک نفر را با دانش و توجه میخواهم؛ درصورتیکه در بیشتر مواقع به آن نیاز نداریم.
برگرفته از کتاب “کوچ (مربی) که با طراح میدود”
نویسنده: دنیلا تریله
مترجم: یاسینه پورابراهیم
پیوست ها
[1]– Coachee؛ به مراجع جلسه کوچينگ، اصطلاحاً «کوچي» گفته ميشود. (مترجم)
[2]– خَلسه حالت خاصي از آگاهي است که بدن در وضعيت آرامش يا تنآرامي (ريلکسيشن) بوده و ذهن کاملاً آگاه و بيدار باشد. (مترجم)
[3]– Ouspensky
[4]– A New Model of Universe
دیدگاهتان را بنویسید